عروسک
اومدم اینجا که فقط بنویسم....
نوشتن تو این وبلاگ آرومم میکنه....!
هرچند که الان کسی جز خودت نمیتونه آرومم کنه...اما یه حسی بهم میگه تو هم حالت دست کمی از من نداره....
امروز که خبر رو شنیدم دلم میخواست زار زار گریه کنم.....
دلم میخواست اون قدر گریه کنم که آسمون به زمین بیاد و زمین بره آسمون....
اما ترسیدم....
می دونی از چی؟
از این که صدام رو بشنوی.....
از این که صدام رو بشنوی و حالت از اینی که هست بدتر بشه.....
امروز صدای سروش های آسمانی رو نشنیدم.....
نوید بخشه زندگیم، وقتی به این فکر میکنم که الان چه حالی داری....
وقتی به این فکر میکنم که شاید تقصیره منم بوده.....
حالم از اینی که هست بدتر میشه....
فقط از خدا میخوام که کمکمون کنه....
ازش میخوام به دوتامون صبر بده.....
ازش میخوام بهمون صبر بده که بتونیم تحمل کنیم.....
میخوام بهمون امید بده که باز بشیم مثه سابق....
دیشب آخرای شب دلم شور میزد و بی دلیل نبود تا امروز که بهم گفتی چی شده!
خدایا کمکمون کن تا دوباره صدای سروش های آسمانی تو گوشم طنین انداز بشه....
ای خداااااااااااااااااااااااااااااااا
Design By : RoozGozar.com |